مجموعه ای از اشعار مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای

 

شعری از مقام معظم رهبری در فراق امام زمان (عجل الله تعالی) با عنوان

خورشید من بر آی

 منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ شنبه ۲۵ تیر ماه ۹۰

 

دل را ز بی خودی سر از خود رمیدن است 
جان  را  هوای  از  قفس  تن  پریدن  است

از بیم  مرگ نیست  که  سرداده ام  فغان 
بانگ جرس زشوق به منزل  رسیدن است

دستم  نمی رسد  که دل  از سینه  برکنم 
باری   علاج   شکر   گریبان   دریدن   است

شامم سیه تر است ز  گیسوی سرکشت 
خورشید  من  برآی که وقت  دمیدن است

سوی    تو    این   خلاصه   گلزار    زندگی 
مرغ  نگه   در   آرزوی   پر   کشیدن  است

بگرفت   آب  و  رنگ     زفیض   حضور   تو 
هرگل دراین چمن که  سزاوار  دیدن است

با   اهل   درد  شرح  غم  خود    نمی کنم 
تقدیر    قصه    دل   من    ناشنیدن   است

آن  را  که لب به  دام  هوس  گشت آشنا 
روزی (امین) سزا لب حسرت گزیدن است

 

 تخلص مقام معظم رهبری در سروده هایشان (امین) است

 

شعر مقام معظم رهبری در وصف شلمچه

 

ز آه سینه سوزان ترانه میسازم 
چونی زمایه ی جان این فسانه میسازم

 
به غم گساری یاران چو شمع میسوزم
برای اشک دمادم بهانه میسازم

 
پرنسیم به خوناب اشک میشویم
پیامی از دل خونین روانه میسازم

 
نمی کنم دل از این عرصه ی شقایق فام
کنار لاله رخان آشیانه میسازم

 
در آستان به خون خفتگان وادی عشق
برون ز عالم اسباب خانه میسازم

 
چوشمع بر سر هر کشته می گذارم جان
ز یک شراره هزاران زبانه میسازم


ز پاره های دل من شلمچه رنگین است
سخن چو بلبل از آن عاشقانه می سازم

 
سر و تن و دل و جان را به خاک می فکنم
برای قبر تو چندین نشانه می سازم

 
کشم به لجه شوریدگی بساط (امین )
کنون که رخت سفر چون کرانه میساز

 

شعر معروف حضرت اما م خمینی و پاسخ مقام معظم رهبری

 

من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم

چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم

فارغ از خودشدم و کوس «انا الحق» بزدم

همچو منصور خریدار سردار شدم

غم دلدار فکنده است به جانم شرری

که به جان آمدم و شهره بازار شدم

درمیخانه گشایید به رویم شب و روز

که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم

جامه زهد و ریا کندم و بر تن کردم

خرقه پیر خراباتی و هشیار شدم

واعظ شهر که از پند خود آزارم داد

از دم رند می آلوده مددکار شدم

بگذارید که از میکده یادی بکنم

من که با دست بت میکده بیدار شدم

 

 روح الله الموسوی الخمینی (ره)

 

و جواب معشوق :

 

تو كه خود خال لبی از چه گرفتار شدی

تو طبیب همه ای از چه تو بیمار شدی

تو كه فارق شده بودی ز همه كان و مكان

دار منصور بریدی همه تن دار شدی

عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر

ای كه در قول و عمل شهره بازار شدی

مسجد و مدرسه را روح و روان بخشیدی

وه كه بر مسجدیان نقطه پرگار شدی

خرقه پیر خراباتی ما سیره توست

امت از گفته در بار تو هشیار شدی

واعظ شهر همه عمر بزد لاف منی

 دم عیسی مسیح از تو پدیدار شدی

یادی از ما بنما ای شده آسوده ز غم

ببریدی ز همه خلق و به حق یار شدی

 

 مقام معظم رهبری(مدظله العالی)

 

 

مقام معظم رهبری سابقه طولانی در شعر و متون ادبی دارند و سخنرانی معظم له در مورد حافظ به عنوان متن برگزیده ادبی یونسکو شناخته شد . حتی قبل از انقلاب و خصوصا از زمان ریاست جمهوری تا کنون، جلسات مشاعره و نقد شعر با اساتید فن داشته اند .

 

یک نمونه از اشعار معظمله:

 

سرخوش زسبوی غم پنهانی خویشم

چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم

در بزم وصال تو نگویم ز کم و بیش

چو آینه خو کرده حیرانی خویشم

یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی

عمریست پشیمان ز پشیمانی خویشم

از شوق شکرخند لبش جان نسپردم

شرمنده جانان زگران جانی خویشم

بشکسته تر از خویش ندیدم به همه عمر

افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم

هرچند «امین» بسته دنیا نیم اما

دلبسته یاران خراسانی خویشم

 

پاسخ حمید رضا فاطمی به شعر یاران خراسانی رهبر :

من عاشـق  آن رهبــر  نورانــی خـویشم

آن دلبــر وارستــه  عـرفـانـی خــویشم

عمـری است غمیـنم  ز  پریشانـی آن  یار

هـر چنـد که  محزون ز پریشانی خویشم

در دام  بـلایت  شـده ام  سخـت  گرفتـار

امـواج  بـلای دل  طوفــانــی خـویشم

چون نقـش نگـارین تو بر دیـده در افتــد

گمگشتــه  این دیـده  بـارانــی خـویشم

زان لحظه که مجنون شدم از زلف سیاهت

در کوهم و در دشـت  و بیـابـانی خـویشم

از شـوق وصال تو چه ویرانـه شد  این دل

چندی است که شاد ازدل ویـرانی خویشم

یک لحظه پشیمان نشدم از غم آن دوست

عمری است که مشغول نگهبـانی خـویشم

دل کنـده ام از عـالـم دنیــایـی  و لیکـن

دلـبستــه آن یـار خـراسـانــی خـویشم

تـوفیـق زیـارت بـه جمـالـش نـدهنــدم

این غــم به که گویم غم پنهانـی خـویشم

زان  روز  که  در  بنـد  نگـاه  تـو  اسیـرم

افسـرده  دیـدارم  و   زنـدانــی  خـویشم

سرباز  و  نگهبـانـم  و هم حامـی جـان از

جـمهـوری  اسـلامـی ایـرانــی خـویشـم

من گـرچـه در ایـن دایـره شاعـر نیم امـا

تضمیـن گـر شعریش به  نـادانـی خویشم

 

 

تقدیم به رهبرعزیز و فرزانه ام حمیدرضا فاطمی – سحرسوم ماه مبارک رمضان –۸۶/۶/۲۴

 

فارس: شعری از مقام معظم رهبری با عنوان مناجات ناشنوایان، که برای اولین بار توسط رئیس سازمان بهزیستی در مراسم روز جهانی ناشنوایان قرائت شد.


ما خیل بندگانیم ما را تو می‌شناسی 
هر چند بی‌زبانیم، ما را تو می‌شناسی 

ویرانه‌ئیم و در دل گنجی ز راز داریم 
با آنكه بی‌نشانیم، ما را تو می‌شناسی 

با هر كسی نگوئیم راز خموشی خویش 
بیگانه با كسانیم ما را تو می‌شناسی 

آئینه‌ایم و هر چند لب بسته‌ایم از خلق 
بس رازها كه دانیم ما را تو می‌شناسی 

از قیل و قال بستند، گوش و زبان ما را 
فارغ از این و آنیم ما را تو می‌شناسی 

از ظن خویش هر كس، از ما فسانه‌ها گفت 
چون نای بی‌زبانیم ما را تو می‌شناسی 

در ما صفای طفلی، نفسرد از هیاهو 
گلزار بی‌خزانیم ما را تو می‌شناسی 

آئینه‌سان برابر گوئیم هر چه گوئیم 
یكرو و یك زبانیم ما را تو می‌شناسی 

خطّ نگه نویسد حال درون ما را 
در چشم خود نهانیم ما را تو می‌شناسی 

لب بسته چون حكیمان، سر خوش چو كودكانیم 
هم پیر و هم جوانیم ما را تو می‌شناسی 

با دُرد و صاف گیتی، گه سرخوش است گه غم 
ما دُرد غم كشانیم ما را تو می‌شناسی 

از وادی خموشی راهی به نیكروزی است 
ما روز به، از آنیم ما را تو می‌شناسی 

كس راز غیر، از ما نشنید بس «امینیم» 
بهر كسان امانیم ما را تو می‌شناسی

 

 مهر فروزان

 

از سر جان بهر پيوند كسان برخاستم

چون الف در وصل دلها از ميان برخاستم

 

واژگون هرچند جام روزيم چون لاله بود

از كنار خان قسمت شادمان برخاستم

 

بزم هستي را فرض مهرفروزان تو بود

همچو شبنم چهره چون كردي عيان برخاستم

 

همچو بلبل با گران جانان ندارم الفتي 

طوطيان چون لب گشودند از ميان برخاستم

 

از لگد كوب حوادث عمر ديگر يافتم

چون غبار از زير پاي كاروان برخاستم

 

طاقت دم سردي دوران ندارم همچو گل

در بهار افكنده رخت و در خزان برخاستم

 

آزمودم عيش راحت را به كنج دام تو

از سر جولانگه كون و مكان برخاستم

 

صحبت شوريده حالان مايه شوريدگي است

با امين هر گه نشستم بي امان برخاستم

 

 یار جمارانی

 

عمریست که در بندم و زندانی خویشم

دلبسته راز دل توفانی خویشم

 

چون زلف شکن در شکن یار

در پیچ و خم غصه پنهانی خویشم

 

از بخت بدم نیست دگر سوز و گدازی

من سردتر از بخت زمستانی خویشم

 

مجروحم و دل خسته به پرواز شب تار

در حیرت کوچ از دل ظلمانی خویشم

 

آرام دل و مطمئنم از سفر خویش

تا در ره آن یار جمارانی خویشم

 

مقام معظم رهبری

 

 

شعری از آیت الله خامنه ای با عنوان بوی گلی ،مشام مرا تازه می کند

 

حرفی  بگوی  و  از  لب  خود  کام ده مرا

ساقی ! ز پا فتاده شدم ، جام ده مرا

 

فرسوده، دل ز مشغله جسم و جان ، بیا

بستان  زخود  ،  فراغت  ایام  ده مرا

 

رزق    مرا   ،   حواله   به   نامحرم  مکن

از دست  خویش  ، باده گلفام ده مرا

 

بوی   گلی   ،   مشام  مرا  تازه  می  کند

ای  گلعذار !  بوسه  به  پیغام ده مرا

 

عمرم  برفت  و  حسرت مستی زدل نرفت

عمری  دگر  ز  معجزه  جام  ده  مرا

 

ای  عشق !  شعله  بر  دل  پُر  آرزو  بزن

چندی  رهایی  از  هوس  فام  ده مرا

 

جانم  بگیر  و  جام  می از دست من مگیر

ای مدعی هر آنچه دهی ، نام ده مرا

 

مرغ   دلم   به   یاد   رفیقان  به  خون  تپید

یا رب !  امید  رستن از این دام ده مرا

 

بشکفت    غنچه ی دلم   ای   باد   نو بهار

خندان  دلی بسان  (امین) وام ده مرا

  

 

شعری از آيت الله سيد علی حسينی خامنه ای با عنوان محراب جمكران


 

دلم قرار ندارد از فغان ، بی تو

سپندوار  ز کف داده ام عنان ، بی تو

 

ز تلخ کامی دوران نشد دلم فارغ

ز جام عیش لبی تر نکرد جان ، بی تو

 

چون آسمان مه آلوده ام ز تنگدلی

پر است سينه ام از اندوه گران ، بي تو

 

نسيم صبح نمي آورد ترانه شوق

سر  بهار   ندارند   بلبلان   ،   بي تو

 

 

لب از حكايت شبهاي تار مي بندم

اگر امان دهدم چشم خونفشان ، بي تو

 

چو شمع كشته ندارم شراره اي به زبان

نمي زند سخنم آتشي به جان ، بي تو

 

از آن زمان كه فروزان شدم ز پرتو عشق

چو ذرّه ام به تكاپوي جاودان ، بي تو

 

عقيق صبر به زير زبان تشنه نهم

چو يادم آيد از آن شكّرين دهان ، بي تو

 

گزاره غم دل را مگر كنم چو «امين»

جدا ز خلق به محراب جمكران ، بي توd






برچسب ها :